90 - پر پرواز
سالهای پیش وقتی که هنوز نه صحبت همسری بود و نه پسری دردانه , عزیزی از بستگان گفت بچه ها به سنی که میرسند خودت باید بزنیشون تا برن و پرواز رو یاد بگیرن. و حالا من مادر شمه ای از سخن ایشون رو درک میکنم و گرچه هنوز تشنه ی بودن کنار پسرکم تا به خواب رفتنش هستم یک هفته ای است که بعد از خواندن دو کتاب و گذاشتن یه قصه برای گوش دادن اتاقش رو ترک میکنم تا به خواب بره. امشب گفت میشه اینجا بشینی پیشم اما امان از پایی که برای استقلال پیداکردن جگرگوشه ات باید روی دلت بذاری و بگی نه!! و وقتی برمیگردی تا بهش سر بزنی میبینی فرشته ات فرشته وار و معصوم خوابیده این قصه برای پروسه ی غذا خوردن هم مکرر است وقتی پسرکمان عادت کرده مثل گنجشککی ...
نویسنده :
مامان
0:14